پاپا تو هم می خندی ؟

می خواستم درباره کریسمس و حال و هوای سالی که داره میاد بگم و جشنی که بهانه ای برای بیرون ریختن خستگی ها ، غصه های کهنه ، دردهای تنهایی و تازه شدنه ، تازه ی تازه  ! چقدر خوبه ! این تازه شدن چقدر لذت بخشه ! یه مرتبه دلم سنگین شد ! هر چی فکر کردم یادم نیومد !!! چرا  ؟ من درهیچ شبی از زمستان ، مردی با پالتو قرمز و ریش سفید که در سرمای سوزان برف بدنبال کودکان خفته از خستگی انتظار با دستانی پر ازمهر ، بگرده ندیدم ! به خودم جواب دادم خب شاید به خاطر اینه که من تو سرزمین های کهن هستم و پاپا فقط تو ینگه دنیا زندگی می کنه ! خب پاپا چه می دونه که خاور میانه کجاست ؟ پاپا چه می دونه که اینجا هم برف می باره یا نه ؟ ! پاپا آدمهای پابرهنه و غمگین که معلوم نیست به چه چیز زندگیشون دلخوشن چقدر دیده ؟  پاپا چه می دونه که اینجا برای چی ؟؟؟ اینقدر بمب می ترکه ! هر از چندی صدها تن از اونها .................  بازم گلی به جمال بی نظیر ، مردمردونه مثل یک زن در کنارهموطنان غمگین و به سبک خودشون دل از دنیا کند !.....  دنیا ! ..........  پاپا تو می دونی پاکستان کجاست ؟

 ولش کن پاپا اصل حالت چطوره ؟ پاپا هنوزم با خودت شادی وخوشحالی میاری ؟ پاپا شب چله خورشیدی و آستانه سال میلادی بر تو هم مبارک ! پاپا کریسمس پیشاپیش برتو شاد باد ! ما هم از شب چله تا حالا ، هر شب  دورهم  می گیم و می خندیم  هرچند دیگه از کرسی و ذغال و آتش و سادگی بچگیهامون ، تو این زمستونا خبری نیست اما پاپا خنده رو نمی شه بی خیال شد !

شادی ، خنده ،  کار و از همه مهمتر عشق ورزیدن تنها ابزار باقیمونده برای تازه نگه داشتنه ، برای دوباره ایستادن ، اگرچه گرفتاری تو دنیا هر روز بیشتر و بیشتر می شه اما پاپا بازم دمت گرم و سرت خوش باد !

 

 

بازم یه کم دیگه از هوش

 در راستای بررسی هوش و خرد از شما می پرسم : دانشمند یا خردمند بیشتر به کیا میگن ؟

آیا معنی دو صفت خرمند و دانشمند یکسانه  ؟

دانش رو تعریف کنیم : دانش از خانواده  دانستن و دانایی هستش پس می شه گفت دانش ، یافتن قوانین و تناسبات موجود در جهان هستیه به عبارت دیگه شناسایی پدیده ها وکشف ضوابط بین اونها مثل جاذبه زمین ، قانونی که وجود داشته و بشر اونو شناخته و کشف کرده یا اتم و انرژی آن یا نسبیت و .....  خب همه اینا در اثر فکر و اندیشه و استفاده از هوش انسانی بدست اومده هوش هم واحد های خرد هست بنابراین خرد پایه دانش بوده یعنی بشرهرچقدرخردمند تر باشه دانشمندتر خواهد بود.

اما نکته اساسی  : برای داشتن هوش بالا و خردمندی چه باید کرد ؟  چه فاکتورهایی جهت رشد و پرورش هوش لازم است ؟ جواب :  دو فاکتور

 

1- زمان

2- انرژی

 

زمان که کاملا مشخصه اما انرژی دامنه بسیار گسترده ای داره ، درین نوشتار انرژی از محبت و عشق و دلسوزی گرفته تا  خرج پول و فراهم آوری غذا و امکانات و هر چیزی که بتونه حفظ حیات و تامین امنیت کنه .

 

اگرآموزش یک نوزاد رو از آغاز تولدش در نظر بگیریم اولین مربی ( مادر) برای رشد و بالندگی نوزادش باید دو چیز اختصاص بده ، هم وقت بذاره و هم انرژی صرف کنه خب طبیعیه که هرچقدر اندازه این دو بیشتر باشه نتیجه بهتری می شه گرفت البته با پیش فرض داشتن طرح روشن و هدفمند بودن آموزش از سوی مادر.

مادرانی که با تحمل سختی ، وقت و نیروی زیادی رو با دقت و حوصله ، صرف رفتار درست با کودک خود می کنن بدون شک نتیجه بهتری درانتقال دانش و رشد هوشی فرزندشون خواهند گرفت . مقدار انرژی و مدت زمانی که برای گرفتن نتیجه لازمه نسبت مستقیم با میزان هوش ژنتیکی کودک (IQ)  داره یعنی هرچقدر ضریب هوشی کودک بالاتر باشه قابلیت یادگیری (دریافت) هوشهای دیگر و تقویت اونا در وجود کودک کم هزینه تر و در مدت کمتری خواهد بود و برعکس . ( بطور کل این نوع هوش کودکان بسیار بالاست )

درمراحل بعدی رشد هم به همین ترتیبه ، آموزشهای مختلف در دوره های مهد و دبستان و .... دقیقا با نسبت هوش هر کودک ارتباط داره بنابراین میزان صرف هزینه و زمان ، بستگی به میزان رشد و تربیت هوش های موجود در کودک خواهد داشت .

سوال :

آیا ممکن است یک کودک معمولی با ضریب هوشی متوسط با کودک دیگری با ضریب هوشی بالا بطور یکسان به درجه مشخصی از خرد برسند  ؟

پاسخ :

 بله ، این امکان وجود دارد .  چگونه ؟ خیلی ساده  اگر در کودک باهوش برای رسیدن به هدف بطور مثال بستر زمانی یک سال با صرف انرژی 100000 کالری  نیاز باشد برای رساندن یک کودک معمولی به سطح تعیین شده ( هدف ) با ثابت بودن زمان ( یکسال ) حداقل باید 100000000 کالری انرژی صرف کرد یعنی حداقل 1000 برابر کودک اول !  این پروسه برای تمام افراد در سراسر جهان و همه سنین هم قابل اجراست یعنی فردی  کم استعداد و در حد خنگ رو اگر هزار برابر یا بیشتر خرجش کنن می تواند با فرد دیگری با هوش متوسط  برابری کند !!   بله می تواند !!!

 

تعادل هوشی

 

مدیریت ( در هر سطحی ) به نظر شما سرزده از همان خردمندی نیست ؟

اولین مدیریک انسان مادر اوست ( یا پرستاری که برای نگهداری نوزاد استخدام شده ) اگر زن در شرایط نسبتا نرمال و با آرامش نسبی مادر شود مهمترین وظیفه خردمندانه او حفظ تعادل هست ایجاد بالانس درونی ، حفظ تعادل روحیه نوزاد چه در دادن آموزه های خود به نوزاد و چه در بازخورد آن آموزه ها ( گرفتن تست از کودک برای دست یابی به میزان یادگیری او ) پس ، گذشته از کمک به رشد عقل کودک باید در شناسایی و تربیت پایه خرد ( هوش های چندگانه ) به نسبت رشد جسمی کودک تعادل رو حفظ کنه به عبارت دیگر فقط به یک یا دو هوش بصورت افراطی نپردازه و اونو تک بعدی بار نیاره ، تربیت و رشد هوش بطور متعادل. دقیقا مثل یک  مدیر متعارف که مهمترین نقش او پس از حرکت سیستم تحت مدیریتش ایجاد و حفظ تعادله .

 

من فکر می کنم در گذشته ها ، مدیریت به ریاست گفته می شده  یعنی آقای مدیر بیشتر رییس ! بوده  ( توی اذهان عمومی هم رییس یعنی کسی که فقط قدرت داره ، کارش  فقط دستوردادنه و زمان بهره برداری هم  بیشترین بهره رو می بره ) اساسن بار معنای کلمه رییس در کشور ما یعنی زورگوی پذیرفته شده ای که نمیشه باهاش درافتاد ، هرچند به اکراه کسی حاضره اینو اعتراف کنه اما اون باوری که ته دل آدماست اینه :  رییس کسی است که فرمانبران برای رسیدن به حداقل های زندگی باید تحملش کنند ! شاید این رییس یه وقتایی هم همون کارفرمای امروزیه !    

 

حالا بگذریم که بزرگترین و مهمترین مشخصه یک مدیر ( رییس ) در جامعه متمدن اینه که باید عملا در گرفتن مسئولیت و حتی بعضی مواقع انجام خطرناکترین کارها ( ریسک ) اولین نفر و بردن بهره و امتیاز آخرین نفر باشه ( به حکم تجربه ، موفق ترین مدیر در هر سحطی در هر نقطه جهان )

 

آیا ما مدیران موفقی هستیم ؟

 

 

پ ن  :  اگه اجازه بدین فعلنا هوش و ... اینارو تا همینجا تمومش کنیم هرچند خیلی چیزای دیگه ازش مونده اما برای اینکه یکنواخت و خسته کننده هم نباشه بریم یکم هوا خوری ( از هر دری گفتن و شنفتن ) بابا ایام الله کریسمسه ، بریم پیشواز حاجی نوئل ، مردم همه دارن شادی می کنن ما تو خونه روضه می خونیم  

در امتداد هوش !

تا اینجا برخی از واحدهای ژنی – محیطی ( هوش ) که تشکیل دهنده خرد درانسان است را نام بردیم و تعاریفی بسیار کلی ازآنها آوردیم همه این هوش ها وقتی درکنار هم قرار می گیرند  نرم افزار بسیار قابلی بوجود می آید که هنر زندگی را در انسان آشکار می کند ، " هنر زندگی کردن "  ، " هنر زیبا زندگی کردن " و  " هنر زندگی شایسته " معنی تمام اینها می شود استفاده  رضایت بخش از لحظه لحظه زندگی و بالا بردن لحظه به لحظه بار مثبت تیپ ( شخصیت )

خرد ! والاترین راهنمای انسان در کوره راه زنده بودن و جنبیدنه 

اکنون با توجه به تعاریفی که ازهوش شد به چه کسی می گن  باهوش ؟   با کدام هوش ؟  با ترکیبی از هوشهای موجود ( زیر مجموعه های خرد ) می توان بدرستی موضوعی رو بررسی کرد مثال :  خردمند برای اظهار نظر در باره  هر چیزی از جمله نقد رفتار کسی اینگونه عمل می کند : فرض کنید فردی مرتکب رفتاری شده که باعث رنجش و نارحتی شدید شما گشته ( انرژی منفی ای به سمت شما رها شده ) ........... پروسه کنکاش ، قضاوت ، واکنش چگونه خواهد بود ؟

1-      قبل از نقد هر کسی خودت را بررسی کن  ! اگر این رفتار از خودت سر بزند ؟ ( جایگزینی ) در خلوت درون جواب دادن به سوالاتی مثل : موضوع  چیه ؟ چه کسی ؟ چه وقت ؟ کجا ؟ دلایل ؟ نتایج ؟ و .....  ( استفاده از هوش ادراکی )

2-      با فرد مورد نظر چه رابطه ای داری ؟ با او چه نسبتی داری ؟ ( هم خون ، دوست ، آشنا یا .....  ) ، چقدر به او حق می دهی ؟ ( از روی عمد برای ناراحتی شما اینکارو کرده ؟ ) اگر کس دیگری جای او بود هم همینقدر حق داشت ؟ و .... ( استفاده از هوش هیجانی )

3-      نسبت به او چه احساسی داری ( مثبت – معمول -  منفی ) ، اساسن به آدمها فرصت و امکان خطا می دهی ؟ به او چقدر این فرصت را می دهی ؟ اگر از روی قصد برای ناراحت کردن شما باشد آیا تو قبلا موجب نارحتی او شده ای ؟ ( خواسته ؟ نا خواسته ؟ ) برای روشن شدن این وضعیت حاضری با او درمیان بگذاری ؟ با چه روشی این رابطه و هم زمان موضوع را مطرح می کنی  ؟ در صورت بی گناهی تو و مقصر بودن او،  واکنش تو بیشتراز روی مهر خواهد بود یا از روی قهر؟  و .... ( استفاده از هوش عاطفی )

نتیجه : صدور رای  ! حالا می خوای جمع بندی کنی ( قضاوت ) ، در مسیر پیچ در پیچ سوالات فوق ، دقت ، داده های درست ، حفظ آرامش و صرف وقت کافی می تونه به قضاوت شما ارزش بیشتری بده یعنی تصور اولیه شما رو به حقیقت نزدیکتر کنه ،  سوال : ارزش قضاوت شما را چه چیزی تعیین می کند ؟ ( ابتدا برای خودتون و بعد از بیان احتمالی آن ، ناظر بیرونی ) پاسخ :  واکنش  !  واکنش شما یعنی صرف انرژی متقابل برای رفع یا خنثی سازی اثر مخرب احتمالی ازانرژی منفی صادر شده ، این انرژی اولا به تیپ شما بستگی داره ثانیا : آیا تیپ شما خردمند هم هست ؟

هر چقدر واکنش شما آرام  ( بدور از پرخاشگری و عصبانیت ) ، مهرآمیز ( در عین حفظ کامل سلامت جسم و روان خود از کنش فرد مقابل کینه ورزانه برخوردنکردن ) ، دقیق ( واکنش هرچقدر که انرژی تدافعی داشته باشد نباید به کسی غیر از فرد مذکور وارد بشه)  و اندازه ( نه بیش و نه کم ) باشه ارزش اون هم بیشتر خواهد بود این واکنش میزان بکاری گیری هوش در شما و در نتیجه میزان خرد شمارو دراین زمینه روشن می کنه ، در طول شبانه روز هر چقدر واکنش ها رو تحت کنترل خرد دربیاریم به همون میزان تیپ ما می تونه از زندگی شایسته ای بهره مند بشه . برای هر کسی در طول شبانه روز ده ها یا صدها  کنش بوجود میاد بنابراین به همون تعداد هم واکنش ، همینطور خود ما تولید کنش های زیادی داریم در فاصله بین هر کنش و واکنش یه اتفاق درون هر فردی رخ می ده ، قضاوت ( صدور رای ) این حس در وجود  آدمی غیر قابل انکاره ، ما چه بخواهیم چه نخواهیم روز و شب بارها و بارها در باره همه چیز و همه کس قضاوت می کنیم ( چه درست ، چه غلط ) هرچند اینکه نخواهیم قضاوت کنیم بارها سخت تر از گرفتن رژیم غذایی و تداوم همیشگیه اونه ، این شاید خیلی مهم باشه (مراقبت همیشگی از خود برای  قضاوت نکردن  ! )  اما مهمتر اینکه اگر از دستمون در رفت و قضاوت کردیم چه ؟ حالا باید چکار کنیم ؟  پاسخ : خب ما چه قضاوت بکنیم و چه نکنیم در طول زندگی ، هم کنش داریم و هم در مقابل بسیاری از کنش ها ، واکنش داریم پس برای کنش - واکنشی که قراره ازمون سربزنه خرد به خرج بدیم !  به نظر شما دراین خصوص هر کدوم ما چقدر خردمند هستیم ؟؟؟

 

هوش .......

هوش جسمی  : شناخت ، برقراری ارتباط  و نگهداری از جسم خود به هوش فیزیک بدن ( جسم ) معروف است شناخت آناتومیک بطور کل از بدن و شناخت ویژگی های شخصی بطور خاص از اندام ، فرم و شکل ، چاقی و لاغری و تناسب ، ضعف و قوت احتمالی ، کوتاهی ، بلندی یا معمولی بودن قد  و .... اما در زمینه ارتباط  نوعی ارتباط حسی مد نظر است ارتباط عاطفی که در هوش عاطفی تعریف می شود ، نگهداری و مراقبت از جسم ، حفظ سلامت و درستی فیزیکی و متافیزیکی ( مثل تحقیر نکردن جسم با گفتار و یا رفتارهای بد ) و در حد بالاتر پرورش ، رشد و تکامل جسمی در حد حرفه ای ( ورزش ) و یونیک کردن ( تک بودن  ) و به ثبت رساندن ( رکورد ) در رشته ای  که سر زده از هوش و توانمندی جسمی  باشد . 

 

هوش عاطفی :  (دوست داشتن ، محبت ) ( اخلاق – امیدواری- شادی – والا گرا)

این هوش بخش وسیع و پیچیده و درعین حال جزء اصلی ترین بخش خرد است بطوریکه می توان گفت مهمترین و موثرترین هوش در روابط  انسان با جهان هستی است میزان بهره مندی ازاین هوش نشاندهنده اندازه تکامل یک تیپ ( شخصیت ) است . به این دلیل که در این هوش  براحتی می توان دید که دارنده آن ( انسان هوشمند عاطفی ) به اصل زایش خوب از خوب و بد از بد  باور دارد و این اصلی ترین قانون تکامل است چراکه اگر باور به تولید  (مثبت از مثبت ) و( منفی از منفی ) نباشد ، نتیجه ، یک تناقض عاطفی است که منجر به سردرگمی در زندگی می شود مثال این هوش میتواند نگاه صمیمانه ، لمس و نوازش از روی مهر و هر رفتار ملایم و مهربانانه با هر موجود زنده یا حتی اندام زنده باشد ، این نوع از ارتباط با جهان پیرامون تولید حس همبستگی با تمام هستی می کند و نتیجه آن کم کردن غم تنهایی و ایجاد شادی است شادی و خوشحالی ایجاد شده کاملا عمیق و ماندگار است بطوریکه بسیاری از سرخوردگیهای متداول هرگز در صاحبان این هوش جایی ندارد ،  کار اصلی هوش عاطفی  برقراری یک ارتباط عاطفی  ( گرم – گرم ) و در نوع قوی تر برقراری یک ارتباط حسی با اشیا ،ارتباط  عاطفی ( گرم – سرد )  است. 

 

هوش تئوریک : افرادی که حافظه خوبی دارند در واقع از هوش تئوریک خوبی برخوردارند چراکه این هوش تئوریک است که فرایند دسته بندی  ـ بایگانی ـ به خاطر سپردن  و یا دآوری را انجام می دهد

                                   

                         اعداد

هوش تئوریک :     متن

                                           دیداری

خاطرات :     شنیداری

      بویایی

 

بطور کلی بکارگیری و میزان توانمندی در استفاده از محتویات حافظه انسانی ، با هوش تئوریک صورت می پذیرد . این هوش را می توان به شکل ذیل شناسایی کرد :

هوش تئوریک عددی :  برخی افراد در شمارش ، حفظ اعداد و بخاطر سپردن رقم بسیار موفق هستند بطوریکه ممکن است کسی شماره تلفن مربوط به بیست سال پیش را بخاطر داشته باشد یا به یاد بیاورد که عدد پنج عدد شانس فلان شخصیت معروف می باشد یا فردی می تواند یک عدد بیست رقمی یا بیشتر را به مدت طولانی در حافظه نگه دارد اما برخی حتی شماره شناسنامه و یا شماره تلفن منزل خود را هم به سختی به خاطر می سپارند .

هوش تئوریک متنی : برخی نیز در بخاطر سپردن و یادآوری متن و نوشتار بسیار قوی هستند بطوریکه ممکن است یک کتاب چند صد صفحه ای را با نقطه ، ویرگول و تعداد خطهای هر صفحه نیز حفظ کرده و از بر بخوانند . به نظر می رسد اکثر دانشجویان دانشگاههای کشورمان از سال 1360 تا کنون  یعنی در دو دهه گذشته به غلط از این روش برای تحصیل استفاده کرده اند .هم اکنون نیز در دهه هشتاد شمسی در آغاز سال 2008 میلادی در حالی که روشهای آموزشی بسیار مدرنی ابداع شده که خرد و توانایی انسانی را به تحرک و پویایی در آورد در مراکز آموزشی ما بطرز فاجعه آمیزی علوم پایه و حتی فنی که تماماً از راه تحقیق و کنکاش در آزمایشگاههای مدرن و با تجهیزات و ابزار دقیق مورد آزمایشهای تجربی ، مشاهده و نتیجه گیری قرار می گیرد را از طریق بخاطر سپردن پر حجم متنها و تخلیه ، بیش از نود درصد آموزش متوسطه و عالی را فرا گرفته است در حالیکه سهم درست هوش تئوریک متنی در آموزش چیزی کمتر از یک درصد می باشد اما در عوض کاربرد این بخش هوشی در مراکزی چون صدا و سیما ، رسانه ها ، تئاتر و سینما بسیار زیاد است در بخش اخبار ، بازیگری و سخنرانیهای نمایشی که هدف صرفاً انتقال پیام می باشد این بخش هوشی بشدت مورد نیاز است .

هوش تئوریک خاطرات : درلحظاتی از زندگی یادآوری صحنه ای که در گذشته اتفاق افتاده است همچون تصویری در ذهن مرور می گردد و به نظر شخص یک بار دیگر در ذهن اتفاق می افتد . تصاویر مروری می تواند به وضوح و با جزئیات صحنه باشد و یا بخشهایی از آن مخدوش و مبهم باشد اما مهم یاد آوری آن در ذهن است . به تناسب حال می تواند خاطرات مثبت وخوشایند و یا منفی و ناخوشایند باشد همچنین می تواند مطالبی که  از راه صدا های مختلف ، سخن ، خنده و یا صدای سوختن و یا شکستن چیزی باقی مانده است پس از مدتها قابل تکرار در ذهن باشند . نکته قابل توجه اینکه فرد می تواند هر خاطره ای را که دوست دارد  پس از یادآوری بیان کرده و خیلی از آنها را مخفی نگه دارد و یا حتی نزد خود هم به اکراه از آن یاد کند این بخش ، مربوط به هوش تئوریک دیداری و یا شنیداری است ضمن اینکه بسیار اتفاق افتاده است که با به مشام خوردن بویی ، فرد بیاد خاطراتی در سالهای کودکی می افتد از طریق بویایی یادآوری بسیاری از حوادث گذشته قابل بازیابی است چراکه بیشتر می توان آن را از قضیه شرطی شدن در روانشناسی استفاده کرد شاید شنیده باشید که ناپلون بناپارت معتقد بود بر خلاف تصور خیلی ها ، عشق از دیدن حاصل نمی شود بلکه از بوئیدن زاده می شود . ( مدتی است که با استفاده از این توانمندیها در مراکزی همچون مرکز پلیس و کارآگاهان بیشتر برای کشف حقایق بهره می برند )

بر اساس تجربه ثابت شده است افرادیکه این بخش از هوش آنها بطور طبیعی فعالیت کند در نگاه دیگران قابل اعتمادتر بنظر می رسند کسانیکه مسائل ، وقایع گذشته ، سخن و قرارداد گفتاری و یا وعده های خود با دیگران را بخاطر سپرده و بیاد می آورند هم خود موفق تر هستند و هم دیگران آنها را فردی محترم و با هوش می دانند . بطور کلی کسانیکه مسائل گذشته خود را خوب زیر و رو کرده و به حافظه می سپارند اصطلاحاً دارای حافظه تاریخی خوبی هستند ، « حافظه تاریخی » می تواند در میزان هویت یک فرد نقش مهمی داشته باشد چراکه انسان با دانستن و پردازش گذشته ها ، منحنی آینده خود را بیشتر تحت کنترل قرار می دهد . همینطور در یک جامعه هر قدر حافظه تاریخی مردمان قویتر باشد هویت اجتماعی آنان استوارتر می گردد بعنوان مثال بنظر می رسد یکی از بدبختیهای بزرگ ملت ایران نداشتن این بخش از هوش تئوریک است . ملت ما تصادفاً و یا از روی عمد و نقشه بدخواهان نه تنها حافظه تاریخی درستی از فرهنگ و تمدن و تاریخ خود نداشته و بدنبال حقایق آن نمی رود بلکه سعی در انکار بخشهایی از تاریخ گذشته دارد به همین جهت بی هویتی فراگیری نسلهای جدید را تهدید می کند و این می تواند همچون زلزله ، تاریخ تمدن ما را فرو ریزد .

نکته قابل توجه اینکه آیا ممکن است این بخش هوشی با « ضمیر ناخود آگاه » که زیگموند فروید نام گذاری نموده است مرتبط باشد ؟ آیا ممکن است هوش تئوریک خاطراتی ، همان ضمیر ناخود آگاه باشد ؟ جائی که در عالم هوشیاری فقط در ذهن فرد و هنگام بیهوشی ( برای روانکاوی ) بر زبان جاری شود ؟  یا خواب که هنوز مکانیزم آن مشخص نگردیده بنوعی سرریز ناخواسته خاطرات باشد ؟ ایناها را به عهده علم روانشناسی گذارده و به متخصصان این رشته می سپاریم  اما آنچه مسلم است اینکه هوش تئوریک می تواند مقدمه ای برای هوشهای ادراکی و محاسباتی گردد .

 

 هوش محاسباتی : از ابتدایی ترین نوع محاسبه که ترتیب اعداد و جمع و تفریق ریاضی است گرفته تا پیچیده ترین پردازشهای کامپیوتری که میلیونها عملیات ریاضی در یک فرآیند طراحی شده و ظرف یک میکرو ثانیه انجام می شود از این هوش سر زده است اصلی ترین وظیفه این هوش محاسبه سود و زیان است . « سود یا زیان » نتیجه گزارش این هوش است البته برچسب قیمت در جای دیگری زده می شود وظیفه هوش محاسباتی در واقع خرید و فروش است چیزهایی را می دهد تا چیزهای دیگری بدست آورد اما سعی می کند مقدار و ارزش چیزی را که بدست می آورد بیش از چیزی باشد که در مقابلش می پردازد علم اقتصاد گستره وسیع تجربیات این هوش است آدمها در داد و ستد بسیار ساده عمل می کنند آنچه مهم است سود بردن و دریافت نفع بیشتر است اما سطح این معاملات و طرفهای آن در میزان سود بردن بسیار متفاوت است تجربه تاریخ علم اقتصاد نشان داده است آدمهایی که هوش محاسباتی بالاتری دارند دیگران را فریب می دهند یعنی این بخش از هوش بیشتر به بقای صاحبان خود عمل می کند بسیار اندک هستند تعداد آدمهایی که در داد و ستد ، از ضعیف بودن هوش محاسباتی طرف مقابل خوشحال نشوند بازرگانان امروزی خیلی مایل نیستند در یک جنگ برابر با هوشمندان هم سطح خود بکار پردازند بلکه ترجیح می دهند به جاهایی دست اندازی کنند که چندان نیازی به صرف هزینه نباشد و با کسانی طرف شوند که از هوش محاسباتی بالایی برخوردار نباشند بعنوان مثال در سطح کشورهایی امروز جهان همه شاهدیم که منابع برخی کشورها  برای مردمان آنها چندان سودبخش نیست مثال :  با اینکه نفت در برخی از کشورهای دنیا بسیار زیاد است اما مردمان این کشورها اکثراً فقیر هستند این زمانی بهتر مشخص می شود که سطح زندگی مردمان دارای نفت با مردمانی که نفت را می خرند به مقایسه گذارده شود .

پس می توان با کمی زیاده روی گفت هوش محاسباتی فقط یک وظیفه دارد آن هم بهره مندی از سود بیشتر . در احداث ساختمانها و تولید تجهیزات صنعتی که نیاز به محاسبات دقیقی دارد نیز همین گونه است « بالابردن کیفیت با حداقل امکانات و هزینه »  اساساً هر چیزیکه گران و پر هزینه باشد از دیدگاه این هوش رد شده است مگر آنکه محصولی بسیار گرانتر و سودمند تر بدست آید اما سوال اینست که قیمت هر چیزی در کجا  تعیین می شود ؟ بنظر می رسد هر انسانی برای هر چیز قیمت گذاری خاص خود را دارد اما در کدامیک ازین هوشها ؟ ارزش و قیمت گذاری در حیطه کدام یک از هوشها قرار دارد ؟  عاطفی ؟  برتر ؟ یا در هوش جدید دیگری ؟ یا تعیین ارزش و قیمت یک کالا یا ارج نهادن به انجام یک کار در مجموعه کامل هوش ( خرد )  صورت می پذیرد  ؟

 

پ ن :

 

آنچه مسلم است اینکه خرد ، گستره بسیار وسیعی دارد  بنابراین تعداد هوش های نامگذاری و طبقه بندی شده بسیار فراتر ازاینها خواهد بود این شاید برگرفته از حقایق زیرباشد  :

۱- انسان تاکنون کمتر از ۱۰٪ از مغز خود را بکار گرفته است

۲- با تمام پیشرفتهای حاصله  ، از " انسان "  کارهایی سرمی زند که هیچ دانشی قادر به توضیح آن نیست

۳- نسبت چیزهایی که نمی دانیم به آنچه که می دانیم بی نهایت است

  ( بی نهایت = اپسیلون/بینهایت)

نشانه دور: تفاوت آدمهای باستان با امروزیها 

نشانه نزدیک : تفاوت هوشی کودکان هر دهه با دهه قبل

هوش.......

برای ادامه نوشتار هوش با سه تعریف شروع می کنیم :

غریزه ، عقل ، خرد

غریزه  : آموزه های درونی که قبل از تولد با موجودات همراه است .

عقل  :  آموزه های حاصل از رویارویی اولیه بشر با طبیعت پس از تولد .

خرد  :  یافته های انسان در مسیر زندگی و رشد و تکامل شخصیت که از واحدهایی بنام  هوش تشکیل می گردد.

هوش  :  واحدی است « ژنی ـ‌ محیطی » که باعث دریافت و بکارگیری  دانش و اطلاعات در جهان هستی می شود .

این واحد ، از تاثیر عوامل محیطی بر ژن ، رشد و تکامل پیدا می کند .

خرد انسانی متشکل از چندین هوش است که به ترتیب به آنها می پردازیم :

 

هوش تئوریک  :  به خاطر سپردن -  سپردن داده ها  به حافظه و بازپس گیری آن در مواقع لزوم اعم از متن ، اعداد ، خاطرات تصویری ، شنیداری و بویایی                                                

هوش محاسباتی : با مبنای ریاضی  ، حساب و پردازش اعداد و ارقام  ، حساب روزمره ، دخل و خرج ، سرمایه گذاری  ، سود ، بازرگانی  ، دادوستد و پرداخت داده های خام

هوش تکنولوژیکی :  یادگیری و استفاده از کلیه تجهیزات مکانیکی ، الکتریکی و الکترونیکی مثل ابزار عمومی و کشاورزی (  قند شکن ، خیش ، تراکتور ، ...)، ابزار ارتباطات ( پست ، تلکس ، تلفن ، موبایل ، اینترنت ،...)، وسایل نقلیه (درشکه ، ترن ، اتومبیل ، هواپیما ، ...) ، چرتکه ، ماشین حساب ، کامپیوتر ،  وسایل بازی کودکانه و بزرگسال ( درحداکثری مثل ربات ) و ابزاردقیق و میکرونی در آزمایشگاهها ، تجهیزات علمی پزشکی ، ماهواره ها و .........

هوش کلامی : توان به زبان آوردن حالات درونی خود ، توان بیان روشن و قابل فهم اندیشه و افکار خود به دیگران و قدرت به تصویر کشیدن احساسات و عواطف درونی خویش به غیر با کلام و گفتار              

هوش موسیقیایی : درک ریتم ، دریافت موزون صدا و آهنگ ، درک تفاوت صداهای منظم و نامنظم ، استقرار ریتم و آهنگ موزون در برنامه های زندگی ، علاقه به موسیقیهای کلاسیک یا غیر ه ، داشتن حس روح نواز نسبت به ریتم که باعث لطافت احساس می گردد ، آرامش افکار و دوری گزینی از « کشیدن نقشه های بد » و اساساً درک مفهوم نظم رقصان  .                                                     

هوش عاطفی : انساندوستی ، محبت به خود و دیگران ، کودک دوستی ، همسر دوستی ، احترام به خوبان و تسلیم زیبایی شدن ، رسیدن به عشق ، محبت به حیوانات ، امیدوار بودن و امیدوار کردن ، گرایش معنوی ( گرایش به مثبت ها ) ، ستایش زیبائیها و ایمان به اصل زایش خوب از خوب و بد از بد .

هوش هیجانی : تنظیم نوسان احساسات ( مثبت و منفی ) در روابط اجتماعی و کنترل احساسات هیجانی در مواقع نوسانات شدید مثل از دست ندادن کنترل در تحریکات عمدی یا غیر عمدی دیگران در روابط اجتماعی و کنترل واکنش ها در حوادث بد و نگهداری تعادل در خوشیهای فراوان .

هوش ادراکی : درک مختصات کامل یک موضوع ، درک شرایط یک شخص از نظر زمانی ، مکانی ، تاریخی و دریافت علل وقوع یک حادثه ، اثر یا  نشان ، یعنی پرداختن به هر موضوعی با بررسی ظاهر و باطن آن  . ( تجزیه و تحلیل مطالب ) 

هوش محیطی : میزان گرایش به انواع محیط ها مثل گرایش به محیط طبیعت ، محیط زیست روستایی ، محیطی با ویژگیهای سبز ، مرتفع ، برفی یا بکر و دست نخورده یا منحصر به فرد ( قطب ) حاکی از وجود و میزان این هوش است .

هوش برتر : رشد و تقویت بیش از حد انواع هوشهای یادشده باعث دستیابی به نوعی از هوش می گردد که اطلاعات دریافتی آن از جهان غیر محسوس می باشد یعنی دست یافتن به مسائل فرا فیزیکی که در برخی مواقع در سطح عامیانه به حس ششم و سطوح بالا به انسانهای با احساسات میانه (Medium) اطلاق می شود البته مدیوم ها بعضا تمام ژنتیک و خارج از فرمولهای تربیتی هستند

 

هوش تکنولوژیکی  : ( ماشین ـ ابزار ) ( نوع مکانیکی ـ الکتریکی ـ الکترونیکی - ابزاردقیق)

 این هوش از ابتدا با انسان بوده و جزء هوشی است که مختص انسان بوده و دیگر جانداران چندان بهره ای از آن ندارند . در آغاز با ساختن ابتدایی ترین وسایل و بکارگیری آن مثل سوزن استخوانی ، چاقو و نیزه سنگی و ....  بوده است و اینک با گذشت زمان و پیدایش نسلهای جدید این ابزار و نحوه بکارگیری آن برای استفاده بهتر از طبیعت پیرامون پیشرفته تر شده و تا به امروز یعنی عصر ارتباطات رسیده است .

این بخش از هوش ترکیبی نرم افزار ــ سخت افزاری است یعنی ابتدا انسان با تجسم یک ابزار در ذهن آن را طراحی کرده و سپس با روش سعی و خطا اقدام به ساخت و تکمیل آن می کند همچنین این هوش در افراد سه مرحله دارد  :

 1- بکارگیری

 2- یاد دادن

 3- ساختن

 تعداد بسیاری از مردم فقط مرحله اول از این هوش را به فعالیت می اندازند یعنی فقط نحوه بکارگیری تکنولوژی را طی می کنند . (کاربر- User ) برخی هم از این بخش فراتر رفته و می توانند پس از یادگیری و بهره گیری کامل و بدون نقص از تکنولوژی ، دانش و فن آوری آن را به دیگران یاد دهند (یاد دهنده  Teacher)

اما دسته سوم کسانی هستند که پس از پشت سر گذاردن دو مرحله قبل به مرحله ساختن می رسند این افراد بر اساس طرح و نقشه قدرت خلق و ایجاد ابزار دارند (سازنده - Builder )

پس هوش در سه مرحله فعال می شود .

1- User  :  کاربران سه گروهند  :  1- کاربر ساده    2- کاربر متوسط   3- کاربر ماهر

* کاربر ساده : فقط چیزی را که آموخته تکرار می کند

* کاربر میانی : از آموخته های خود کمی فراتر رفته و کنجکاوی به خرج می هد .

* کاربر ماهر : از آموخته ها فراتر رفته و بیشتر مشکلات مسیر را خود حل می کند .

2- Teacher : معلمان نیز دو گروهند 1- معلم رویه ای 2- معلم ژرفی .

3- Builder : ساخت از سه گام و از سه مرحله پیوسته تشکیل می شود .

* صاحب ایده * طراح * سخت ساز

 

·    مطلب مهم و قابل توجه در دارندگان این هوش برخورداری مناسب از هوشهای دیگر می باشد یعنی افرادی که از هوش تکنولوژیکی بالایی برخوردارند بطور قطع از هوشهای تئوریک ، محاسباتی ، ادراکی و موسیقیایی بالایی هم برخوردارند

 

 ادامه دارد

هوش

مطلبی که قرار بود باهاش کل کل کنیم هوش هست ، هوش واحد های نرم افزاری پیچیده ایه که مجموع اونها در وجود آدمی نرم افزار بزرگ و  پیچیده تری به اسم "  خرد  " رو تشکیل می ده ، کلمه هوش جزو کلماتیه که از سه حرف ، کوتاه و خوش آهنگ تلفظ می شه ، حالا هوش چیه ؟  خب تعاریف زیادی شده هوش  می تونه میزان دریافت یک موجود زنده از جهان باشه .  نه کافی نیست !  واکنش یک موجود درمقابل دریافت هایش از جهان می تونه میزان هوش اونو نشون بده .

هوش رو در انسان با روش اندازه گیری ضریب اون می سنجن " بهره هوشی "   

بهره هوشی  یا ضریب هوشی چیست ؟

 

ضریب هوشی، (IQ) عددی است با میانگین ۱۰۰ و واریانس ۱۵ که می‌تواند نشان‌دهنده قدرت تفکر و یادگیری انسان باشد

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

Intelligence Quotient  (IQ)

 

Emotional Intelligence      اما اخیرا در کنار آی کیو به هوش دیگری هم دست یافته اند به نام هوش هیجانی   ، خب اینا نتیجه تجربه و تحقیقات بسیار زیادیه که هوش بالاش رفته ! یه   تاریخچه کوچولو ازین نوع هوش .

خب تفاوت این دو چیه ؟   حال  یه کوچولو در باره    IQ  &  EQ

اخیرا تعریف بسیار دقیق و وسیعتری شده که با دسته بندی انواع هوش قابلیت هر کدام را بطور اختصاصی تر تشریح و تحلیل کرده اند هوش عاطفی ، هوش معنوی ، هوش عددی ، هوش تاریخی ، هوش ریاضی و محاسباتی ، هوش حافظه ای ، هوش کلامی ، هوش هیجانی ، هوش جسمی ( فیزیک بدن )..... و انواع دیگر

کسی که در زمینه حفظ کردن متن هوش بالایی داره این فرد بیشتر علاقه مند متون تاریخی ، علوم انسانی ، علوم اجتماعی و درهنرپیشگی موفق تره

کسانی که هوش عددی اونها قویه ، تمام کارهای مربوط به اعداد ریاضی و شماره ها از جمله شماره تلفن ، شماره های چندین رقمی و .... به راحتی و با لذت به خاطر می سپارن و یا پردازش می کنن و کسانی با قوت هوش دیگه ای ، کارهای فوق العاده دیگه ای  انجام می دن ، البته اینکه کسی یکی از هوش های فوق را قوی باشه حتما دلیل بر نداشتن هوش های دیگه نیست بلکه این موضوع کاملا مثل یک طیف رنگه مثلا از پررنگ ترین شروع و تا کمرنگترین پیش می ره  حتی کند ذهن ترین هم در طیف قرار داره از نوابغ تا کندترین اما : اونچه که ما اینجا درباره هوش می خواهیم بررسی کنیم : بیشتر پرورش هوشه .  

چگونه می توانیم هوش را تقویت  ، رشد و پرورش دهیم ؟  درواقع با چه روشهایی می توان هوش را تحت کنترل درآوریم ؟  فاکتورهای لازم برای اینکارچیست ؟

 این موضوع مورد بررسی ما هستش ،  آیا اساسن هوش می تونه بدست ما کنترل بشه یا صرفا ژنتیکی و ارثیه ؟ و این موضوع که مهمترین عوامل لازمه پرورش و کنترل هوش دو پارامتر زمان و انرژی است . صرف وقت و انرژی . اما قبل از بررسی این مهم  ، سال 1380 به شکل جدی درباره هوش کار کردم بخشهایی از اونو براتون در ادامه خواهم آورد .......

 

 

بی قافیه

 

از میان نارنجی گرم و لطیف و زیبا

از درون حس شاعرانه ای سرخوش  

از میان آتش های داغ درهجوم سرمای ناغافل فصل نارنجی

از درون خانه های گرم و صمیمی که برای داشتنش ( گرما و صمیمیت ) جان کنده ایم  ............. به ناگاه

سرمایی خورده ایم که مپرس !

 

نمی دونم کی ؟ ولی پست بعدی رو می خوام درباره " آدمهای باهوش "  بنویسم !

 

اونایی که از شدت هوش " بی هوش " می شن ؟

یا اونایی که توی یه بعد ( زاویه ) ، اینقدر رشد می کنن که یه وری می شن ؟

یا درباره اونایی که از نردبون تقلب و کلاه برداری و دروغ بالا می رن و بعضیا ! ( بیشتر مردم ما ) اسم  اونارو می ذارن زرنگ یا " باهوش "  ؟

یا اونایی که سرشون کلاه نمیره و سر کسی هم کلاه نمی ذارن ؟

چه می دونم   ........... سرانجام درباره هوش و باهوش سخن خواهم گفت با شما  هوشمندان

 

 

 

درختان در آتش

هیچ کس نمی دانست گرما غیر از خورشید آتشین در زمین هم یافت می شود .

هیچ کس ! ؟  جز آنانکه آتشفشان را دیده بودند .

هیچ کس ؟  جز آنانکه جنگل را وقتی که آتش گرفته و همه جا را می سوزاند دیده بودند  .

پس کسی هم بود و کسانی که آتش را در زمین دیده بودند و می شناختند .

وقتی سنگی به سنگ دیگر خورد و جرقه ای پرید !

خیلی ها دیده بودند  ......   بله خیلی ها

مگر می شود آدمهای کوهستانی که شاید تنها  برتری شعورشان به حیوان چارپا ، هنوز در حد پوشاندن  یک سوم وسط تنشان بود، در فراز و نشیب کوه و کمر و دویدنها و پریدنها ، سنگی از زیر پایشان به سنگها نخورده باشد و جرقه ای از آنها نپریده باشد ؟!!

مگر می شود در مال من های ( مالکیت ) اولیه آدمها برخورد و جنگی نبوده باشد و بر سر هم سنگ و چوبی خورد نکرده باشند ؟؟!!

چگونه باور کنم !  که سالیان سال آدمها با سنگ و چوب و خاک و آب زندگی کردند و آتش را دیدند و آنرا لمس کردند اما هر گز نفهمیدند آتش چیست ؟

وقتی گرمای بدن را در کف دستهای نچندان لطیف خود حس کردند ، وقتی در آغوش هم ، شبهای سرد و برفی را با آتش عشق و ............ نمی دانم ......راستی  ؟؟؟  .....عشق در آنزمان هم بوده است ؟ چگونه ؟ ................................. آیا کسی می داند ؟

من باور نمی کنم زنان و مردانی به ویژگی های آن زمان که سخت با طبیعت هم دوست بودند و هم دشمن ، چه در صحرا و دشت ، چه در جنگل و کوه  و چه در دریا و جزیره  در طول عمر خود حتی برای یکبار آتش را ندیده باشند !  مردانی که باید با خشونتهای زمانه بر گرسنگی و تشنگی خود راهی و بر خواب و راحت شب ، جایی می جستند و زنانی که مثل همیشه ی تاریخ از اول تا به امروز کودکی را به آغوش یا سر و دوش خود نگه می داشتند و از سینه هایی که پر از جریان حیات بود به دهان کوچک و بی گناه او زندگی می بخشیدند .  دنیا دنیا محبت که از لب های مادران آنروز با واژهایی که نمی دانیم چه بوده و صدایی که هیچکس آنرا ضبط نکرده ! بر گوش نی نی گونه ی نی نی های بی خبر از همه جا ، نثار می شد

خیلی ها می دانستند گرما چیست و آتش را با پوست صورتشان حس کرده بودند اما ..................

اولین بار چه کسی دو سنگ را بر هم زد و خاشاکی گرفت و آتش را بدنیا آورد ؟؟؟

او که بود که آتش را با دستهای خود بوجود آورد ؟  مردی ؟  یا  زنی ؟  فرق نمی کند ...............

مهم آن  کنجکاویدنست ! مهم آن پنداری است که خواست گرما را  مال خود کند  .

مهم آن اندیشه ایست که خواست آتش و گرمایش را به خود و شاید مردمان هدیه کند......

آب و آتش ، زندگی و دیگر هیچ ! 

آتش مقدس است یا نه ؟  گرم می کند یا می سوزاند ؟  خوب است یا بد ؟  به هیچ یک کاری ندارم !

 

......... و اکنون نگاه من بر درختانی است با برگهای زرد و سرخ که فرم شاخه هایش مثل شعله بلندی از آتش زبانه کشیده و اندیشه ام را تا ما قبل آتش برده است  و به هم نوعان لخت و بی غم از تمدن می نگرم .

درختی در آذر ، درختان در آذر ، درختان در ماه آتش .