وبلاگ وِرَه شیتَه ؟!

سلام

هدف شما از وبلاگ نویسی چیه ؟

بسم الله الرحمن الرحیم  اولا من کوچکتر از اونی هستم که بخوام هدفی داشته باشم اما کلن هدف من از نوشتن وبلاگ نشون دادن تمام مشکلات و نابسامانی هایی که جهان رو فرا گرفته و هر روز بیشتر و بیشتر می شه و من با نوشتن وبلاگ می خوام به مردم جهان بفهمونم که اگه می خواهید به راه راست هدایت بشید بهتره دست از راه کفر و خدا نشناسی بردارید و با چنگ زدن به ریسمان خدا و ابراز پشیمانی از گذشته خود  با ما همراه بشید تا بلکه خدا شمارو ببخشه و به جرگه حق راهتون بده

فکر می کنی چیا باید بنویسی که بتونه این مهم رو انجام بده ؟

ببینید مشکلات جهان خیلی زیاده و به این سادگی ها حل نمی شه مگر اینکه اونا با من هماهنگ بشن و من راهنمایی های لازم رو برای حلش بدم تازه اونا باید بدونن که این مشکلات رو خودشون بوجود آوردن و ما هیچ تقصیری نداریم  به خاطر همین هر چقد سختی توی این راه کشیدن نباید صداشون دربیاد و اعتراض کنن والا خدا اونارو به حال خودشون رها می کنه  و چی بدتر ازاین  !

بابا  تاتی .... تاتی

فکر می کنی از کجا باید شروع کرد ؟

خب معلومه از استکبار جهانی ! اونی که باعث تمام بدبختیای عالم شده ! این آمریکای پدر سوخته با اون جورج بوش فکر می کنه ما نمی دونیم چرا هرروز این نفت رو گرون می کنه ؟  فکر می کنه ما نمی دونیم برای چی به عراق حمله کرد ؟ فکر کرده ما هم مثل خودش خریم که می گه برای مردم خاورمیانه دمکراسی بیاره ! اون که تو مزرعه اش توی شهر لات و لوتای تگزاس با یه مشت گاو چرون چاه نفت داره ماهی یه دلارم بره روش می دونی چی می شه ؟! مرتیکه خودش فرق اَن با گوش کوبیده رو نمی دونه فکر کرده مردم دنیا هالو پشنگن !

یعنی به نظر شما کل مشکل جهان  رو از طریق وبلاگ باید در آمریکا حل کرد ؟

نه ! به نظر من آمریکا رو باید تو اسید حل کرد ! وقتی که اونا به مردم جهان زور می گن بعد با کمال پررویی به همه جا حمله می کنن و غارت و جنگ و بدبختی میارن و در نهایت وقاحت منت سر مردم می زارن و می گن ما برای شما آزادی میاریم اصلا اون بابا خودش با تقلب و بد اخلاقی تو انتخابات سر این داداشمون جان کری کلاه گذاشت !

بابایی  تاتی ...   بیم تاتی ....   تاتی

توی وبلاگ قالب و فرم کار هم مهمه ؟

اینا اصلا مهم نیست مهم اینه که اسراییل و آمریکا یا روی نقشه نباشن یا اگرهم هستن با ما باشن  و الا ما اونارو راحت نمی ذاریم یا باید بیان با هم بشینیم قشنگ مشکلات دنیارو ما براشون حل کنیم یا ما دست از راهمون بر نمی داریم ! تازه با کمال وقاحت می گه من از برخی جریانها در ایران حمایت می کنم تو غلط می کنی !  مثلا با این حرفا می خواد بین ما دودستگی ایجاد کنه ! یا می خواد کک تو شلوار دنیا مخصوصن عربا بندازه که یه جورایی آمریکا خودش از ما حمایت می کنه ! کور خونده !

ای بیم ...  بیم ...  تاتی  .......... تاتی 

خب فکر می کنی چطوری با وبلاگ بتونی اینکارو بکنی ؟

با اتکا به قدرت لایزال خداوند و به توفیق الهی و کمی همت انشالله به حق پنش تن آل عبا و به کمک الطاف بی کران حق تعالی اینکارو می کنیم

 

به نظر شما وبلاگ می تونه تو آینده ما یا نسل جدید مفید باشه ؟

بله اگه ما بتونیم صدامونو به دنیا برسونیم وازملت های دنیا بخواهیم خودشونو به خواب نزنن ، ازون روشنفکرایی که ادعاشون لایه اُزن رو سوراخ کرده بخواهیم راستشو بگن دنیا اینقد نمی ارزه که روحشونو به شیاطین بفروشن واز مردم خودمون بخواهیم یه کم با هم دوست باشن اصلا با خودشون دوست باشن به خودشون رحم کنن ! فرق خدمتگزار و خیانتکار رو بدونن ! یادمه سعدی خدابیامرز می گفت  : چو عضوی بدرد آورد روزگار دیگه هیچ کس رو نمی مونه قرار ! این یعنی چی ؟ این یعنی اینکه ای آمریکای ذلیل مرده تو اگه یه گوشه دنیا رو زخمی کنی آه و ناله همه در میاد  فکر کردی خودت چیزیت نمی شه نه بابام جان چشماتو باز کن تا جان ببینی وآنچه نادیدنیست آن ببینی !

بابایی ...... تاتی .......

ببخشید این بچه با شماست ؟

 

اِ  آره  می خواستم ببرمش پارک

 

می گم !...... از کی تا حالا هی می گه تاتی تاتی !

خب ممنون از شما که در مصاحبه شرکت کردین !

 

 

 

پن :

وره شیته ؟ اگه درست فهمیده باشم در زبان لری یعنی به چه دردت می خوره ؟ می خوای چکار ؟

ذهن شناور

پیش داوری !

 

دوره دانشجویی بین بچه ها یه دوست اصفهانی داشتیم که خیلی مایل بود تو جمع ما بُر بخوره ، من خیلی از لحجش خوشم می اومد ولی هیچ وقت نتونستم حرفاشو جدی بگیرم مخصوصن که با زرنگی تمام خودشوچنان تو لاک دین و خدا پیغمبر چپونده بود که نگو ! ازون متظاهرای سگ مذهب که خدارو مثقال مثقال می فروشن ! سالن کنفرانس دانشگاه بودیم و یکی از خانما موضوع " تحلیل سیستم ها " رو کنفرانس می داد ، من تازه وارد سالن شده بودم ازجمع پرسیدم : مگه قرار نبود موضوع این جلسه " شبکه " باشه  یه مرتبه اون دوست اصفهانی برگشت و گفت : او گاهیها حاشیه بامِزه تِر اِز اصلِست  گفتم الان اینی که گفتی ترجمه کن ! با یه لبخند ملیح می گه مثلی وقتی که لیسیدن دری بستنی لیوانی اُ خوشمِزه تِر اِز خودی بستنیست گفتم خیلی دلم می خواست به این کلام  قصارت فکر کنم ولی :

                         اون خِساسِته وا  آ بِدجوری خِرابتون کردِست دادا  !!  

 

 

ماهی پرورشی

 

 سه شنبه ای یه شماره ناشناس بهم زنگ زده . حال جواب دادن نداشتم پیش خودم گفتم تو این برف و سرما این بیچاره هم  چه اقبالی داره !  به اکراه : بله ! سلام  ! بفرمایید !  میگه :  به منه ذلیل و شلیل و علیل کمک کنید .  باورم نشد حسا م تویی !!! چطوری پسر ؟ ( این علیلمو .. شلیلم  یه رمزی بود بین ماها وقتی حالمون گرفته بود و نیاز به جلسه مردونه داشتیم ( بدون حضور دوستان مونث )........ با هیجان می پرسم کجایی تو ؟ زنده ای ؟!!! ........ حسام  یکی از دوستای دوران دبیرستانمونه ، پسر باادب ، با کلاس و کلن آرومی بود ، سه چار سالی می شه ازش بی خبر بودم بعد از کلی چاق سلامتی و تیکه کلامای قدیمی با صدای گرفته و بغض آلودی می گه : پیمان دیگه بریدم ، کم آوردم ، نمی دونم از دستش چکار کنم ؟ گفتم تو هنوز درگیری ؟؟ بابا بی خیال ! دست بردار پسر! می گه تو می گی چکار کنم ؟ با این جونه ور ؟ پدرشو می گفت ، حسام پدری داره توپ ! هم خودش هم وضع مالیش ، مردی که عقاید خاصی برای زندگی داره یکی ازین عقاید طلایش !! اینه که هر گز اجازه نمی داد آب تو دل بچه هاش تکون بخوره ، لب نتریده قبل از غول چراغ آرزوی اونارو برمی آورد ازون عجیب تر اینکه آرزو باید از فیلتر تایید و صلاحدید پدر محترم رد می شد که یه وقتایی تغییر شکل یه وقتاییم کلن تغییر ماهیت می داد ! یکی دیگه ازاون باورای بابا ی نمونه این بود که خانواده محترم در همه حال ، لای پنبه امنیت آرامش ، لطافت و راحتی بسرکنه ، اونوقتا که بیشتر دور هم بودیم حسام خیلی پدر نازنینشو تعریف میکرد!! دیگه فحش آپ دیتی نبود که آشکار و پنهان نثار روح و روان زنده و مرده اجداد و خود این بهترین بابای دنیا نکنه جالب اینجا بود که هیچ کس حرفاشو باور نمی کرد و اونو بیشتر اِفه می دونست تنها کسی که خیلی جدی باورش داشت من بودم پدرشو باعث تمام بد بختیا و عامل اصلی ناکامیای خودش می دونست خب خیلی از دلایل و نشونه هایی که می داد درست بود خصوصن که بعضیاشو خودمون دیده بودیم حسام عاشق معماری بود اما به اصرار و خواست پدر پزشکی خوند و چه با زجر، ناگفته پیداس  که رفاه از تو چشم و گوش اینا بیرون می زد اما درک اینم خیلی سخت بود که این موجود به اسم پدر و به برکت جامعه نامتمدن و بهانه دلسوزی و خیر خواهی چه بلایی سر افراد خونواده از جمله این آدم آورده بود تا جایی که عشق این پسر که قرار ازدواج داشتن و چه افسانه ها که برای هم نساخته بودن با یه فوت پدر مثل دود سیگار هوا شد و رفت ، خیلی راحت پدر گفت تیکه هم نیستین و همه چی تمام !

این دیوث بی همه چیز و ........... حرفشو قطع کردم و گفتم : تا حالا ماهی پرورشی خوردی ؟!  یه مکث نسبتن طولانی کرده و میگه خب چه ربطی داره ؟؟؟ گفتم تو که می دونی من خیلی ماهی دوست ندارم اما خیلی خوب فرق ماهی دریا و ماهی پرورشی رو میدونم حالا تو که عاشق ماهی هستی و تو تمام پارتیا برای ماهی خوری همیشه دنبال پایه می گشتی و دخترای جمع بهت لقب " ناخدا " داده بودن چطور ممکنه گوشت شل و خمیری ماهی پرورشی رو تشخیص ندی ؟ !!

انگار که اصلا انتظارشو نداشت با تعجب می گه خب ؟!! یعنی چی ؟

گفتم تا کی می خوای تو استخر پدرت بچرخی و از دستش غذا بخوری و ته استخر بی صدا فحشش بدی ؟! بس کن دیگه دکتر پاشو شورت و کُرستتو جمع کن  بزن به دریا ! اینطوری هم گوشت  تو با مزه می شه هم زندگی ! نمی خوای ؟! پس لال شو همون حوض و پوست میگو و شنای مربعیتو تحمل کن تا قبر و قبرستونتم  پاپی تدارک ببینه !!

فکر کنم بدجوری پریشونش کردم ................ نه !

 

ولی خدایش خیلی نامردیه ! آدم اینطوری با دوستاش تا کنه یکی منو به راه راست رهنمون بشه ! شیتیلشم رو چشام !!

 

پ ن :

 

به جان خودم نفسی می کشم من که مپرس ! آزاد ، سبکبال مثل پرنده ای که تو اوج آسمون بال هاشو بازکرده و خودشو به باد سپرده آدرس این وبلاگ رو فقط دو نفر از کسانی که منو می شناسن دارن اوناهم بسیار آدمای خوش تیپ و با مرام و رازدارن بنابرین خیلی راحت می تونم درباره هرکسی بی ملاحظات و بی دغدغه صحبت کنم (نه که بدشوبگم نه! اما بدون خودسانسوری ) حتی گفتن اسم واقعیشون آی حال می ده نمی دونین ! حالا تا بیان پیدام کنن کلی حرف زدم اونم با ذهن شناور تو فضای خالی !   کی می دونه من چی میگم ؟؟؟

مهتاب بالانس !

یکی از نمود های نداشتن تعادل تیپ در 80 تایی ها* ،  الگوبرداری کورکورانه است . چطوری ؟ ببینیم : .................... یه نفر برای خودش برنامه ریزی کرده که مثلن به خاطر شکل هندسی و باز بودن بخشی از دیوار اوپن آشپزخونش یخچالی رو بطور اختصاصی سفارش بده که هم از داخل آشپزخونه در باز شو داشته باشه و هم از طرف سالن پذیرایی خب این یه ایده و طرحه که اون فرد با فکر خودش ، برای شرایط خاص اونجا چند منظوره استفاده کرده . ............. شد ؟  حالا کافیه چندنفراز فامیل و اقوام و دوستان اونجارو ببینن ، شده چند تا از دیوارای داخل خونه شونو هوار کنن ظرف چند روز باید اون کارو انجام بدن ، بدون اینکه به اصل قضیه فکر کنن ! تشابه سازی بدون دلیل !  این رفتار اسفناک در خیلی جاهای دیگه هم تکرار می شه مدل لباس ، رنگ اتو مبیل ، کلاس زبان ، موسیقی ، نقاشی یا یوگا رفتن ، آموزشگاه و ............ یه تقلید کور و ابلهانه ! !  شما ده ها مثال دیگه همین الان تو ذهنتون موج می زنه . استفاده از فکر خوب دیگران یه ارزشه که بهش می گن خوشفکری اما اینی که منظور ماست یه  رفتار کیچ گونه و  بعضن بیمارگونه است چون اصرار براون بسیار جدی و حسادت آمیزه  الگو برداری کور از کردار دیگران ............ و ............. چه بی شمار !

اما در بخش دوم این ماجرا حسی به نام افتخار  نه !  پُز  ، با خمیر مایه چشم و هم چشمی ، روکم کنی ، کم نیاوردن ، و توجیه های جورواجور تو همین مایه ها در گفتار و رفتار و هیکل مبارک حضرت اشرف موج می زنه !  ............ آقا اینو شما چی تعریف می کنید ؟ ..... بی اصالتی ! ؟

یک اپیدمی چشمگیر موج گرایش به جراحی بینی بود بین سالهای 1370 تا 1377 ، همدوره های من به خاطر دارن که چه غوغای به پا بود ! چرا ؟ شاید فقط حدود 2 درصد ازین جراحیا مورد نیاز بود ( چه از نظر سلامتی و چه برای زیبایی ) اون 98 درصد دیگه برای چی ؟؟؟ آقا دماغ بود که می رفت زیر تیغ و چکش ! و چه عوارضی !  یک دهه کامل مثل یک زلزله ده ریشتری ! ( البته هنوزم پس لرزه هاش ادامه داره ) بررسی این حرکت اجتماعی نیاز به شناخت پارامترهای زیادی داره اما من در زمینه هوشی تحلیلش می کنم . میخوام عدم تعادل 80 تایی هارو بازم ببینیم...........  آیا این مراحل در اقدام به جراحی طی می شد ؟

1-  شناخت کلی از بدن خود ، برقراری ارتباط حسی با عضو مورد نظر ، قانع کردنش دراینکه نقص دارد و نیاز به تغییر فرم و ... ( بکارگیری هوش جسمی )

2- درک روحی این نیاز ( ضرورت داشتن ) ، درک زمان اقدام ( فوری بودن ) ، اطمینان از کافی بودن دانش جراح و تجهیزات جراحی و ... ( بکارگیری هوش ادراکی )

3- یعنی من این دماغ روی صورتم رو دوست ندارم ؟ خب چرا ؟این جراحی چند درصد به خاطر رضایت خودم انجام می گیرد و چقدر برای خاطرکسی یا دیگران ؟ اگر انجام نگیرد من در روابطم مشکل خواهم داشت ؟ وضعیت بعدی من چقدر مفید خواهد بود ؟ جایگزینی برای جراحی وجود دارد که همین اثر بخشی بدست آید ؟ و .....  (بکارگیری هوش عاطفی )

خداوکیلی این پروسه طی می شد ؟  یا حکایت پریدن گوسفندا از رودخونس ؟! !

 

چقدر از تاریخ علم و بیوگرافی دانشمندان عصر جدید اطلاع دارین ؟ چندین نفر از پزشکان رو میشناسید که خودشونووقف دردمندا کردن  ؟ از مدرن ترین جلوه های ابرشهر ها که زادگاه خودشون بوده دل کنده به دورترین نقاط کشور و حتی دنیا رهسپار شدن ؟ چقدر زیست شناس سراغ دارین که برای مطالعه روی گونه ای حیوان ، پرنده یا فقط نوعی حشره عمرشونو درحیات وحش بدور از همه امکانات زندگی نوین و در بدوی ترین شرایط به پژوهش صرف کردن ؟ این عشق و لذت بی نهایت ، مغز خالص زندگی نیست ؟ نه  ازدواجی  نه خونه ای نه خونواده ای نه اتومبیل پست مدرنی !  و نه   ... و نه   .... ونه .....   نمی خوام از چندین مشهور اسم ببرم اونطوری ممکنه گمنام ها کم فروغ تر بشن فقط اینو بگم که هرگز از یاد نخواهند رفت کسانی که از درد های بشر کاستن و بهش زندگی با لبخند هدیه کردن . می پرسید اینا چرا ؟ چون تعادل دنیا رو اینا حفظ می کنن اینها ستون های زندگی هستن سراپای وجودشون آکنده از انرژِیه ای که به جهان هستی هدیه می کنن افراطی ترین ها در خدمت هستن ، شیفته و ذوب شده در خدمت به نوع بشرن ، متوسط و معمولی ها اگه کاملا وقفی نباشن دست کم نیمی از جانو ، وقتو ، وجودشونو با کمال وفاداری در همین راه خرج می کنن .....

حالا ما تو کجای این محاسبه می گنجیم  ؟؟؟ اصولا ما چقدر هم وطن سراغ داریم که حاضر باشن حتی ادای این مدل هارو دربیارن ! ما ها چقدر در تولید زندگی نوین نقش داریم ؟ منظورم نقش سیستماتیکه .

نه عزیزم !  ماها همگی باید ازدواج کنیم اونم با رسوم کاملا سنتی و تاریخی ! جشن های چند وجهی در تالارهایی با نقاشی های کافکا  اِ ببخشید پیکاسو و ترنم های موتسارت  ! و ترجیحن درکنارش یه چشمه از نوع سنتی و کلاسیک با ساز و دهل و درشکه هم بدک نیست تو یه باغی جایی ، حال می ده ! ! ! ( دیگه در ساده ترین حالتش یه جشن معمولی و یا یه سفری بلاخره بجا آوردن رسمی و رسومی ! ) ........... خب تشکیل خانواده تبعات خودشو داره البته نوع ایرانی و گام به گام اون .

خونه ؟!  آقا اصلا به کمتر از 200 متر و پایین تر از نیاورون ما خونه نمی گیم ! مگه قرار چند بار زندگی کنیم ترجیهن ویلایی ( من تهرانو می گم شما تعمیمش بدین )

بچه ؟ !  اوه بچه !! ماماّنی ی من بمیرم ! الا هی .... الهی !!  .............. هر چند ما می زاییم و مامان بزرگا *‌ زحمتشو می کشن آخه ما روشنفکریم فقط با لبخند بچه باید کار  داشته باشیم !  

خیلی هامون دکتریم* (از پزشکی بگیر تا دارو ، دندان ، دام ، روان ، ریاضی ،اقتصاد ، مدیدریت ، صنعت و استاد ! کرسی دار !...... ) چند نفر از ما در انجام درست کارمون موفق هستیم ؟ مشتریهای ماچقدر از کارمون راضی هستن ؟( خروجی کارمون ) ..... اینارو ولش کن ! اصلا خود ماچقدر از کارمون لذت می بریم ؟؟؟ ( اِ  آره ؟! ....  تو انتخاب رشته و شغل هم حکایت همون جراحی دماغ بوده و گوسفند و رودخونه ! ) حالا به شهرستان و روستا رفتن و زندگی با مردم اونجا ..... یا محقق و دانش پژوه افراطی بودنمون پیش کش !

خیلی هامون متخصصیم تو خیلی رشته ها مثل تغذیه ، بهداشت ، فیزیک ، شیمی ، کتاب و نشریه ، تربیت کودک ، زبان .. ،   و ....... کو ؟ روز از روزمون که داره بدتر می شه !

خیلی از ماها مهندس هستیم در تمام رشته ها..... آقا ! خانم ! ... کی چی کجا چکار کردیم ؟ ...  عادت کردیم مثل مرغ صبح بریم شرکتی ، سازمانی ، شایدم بعضی وقتا کارخونه ای برای سرک کشیدن ! یه مشت نقشه های تیپ ، کپی / پیست ، کاتالوگ ، سیمولیشن از نوع ایرانی ، چای و نسکافه ، روشنفکر بازی ( مثل وبلاگ و.... ) با این حال در مواقع فورس ماژوراگه اسپانسرای*( ) همیشگی نباشن که خیلی اسفناک می شه اگه ستون های زیر باسن مون برداشته بشه بد جوری از برج عاج هامون کله می شیم ! البته یادمون نره اینارو در وصف اون 80 درصدی های نوشتار قبلی عرض می کنم اگه شما جزء 20 درصد مابقی هستین پس به خودتون نگیرین

حالا رستوران و پلنگ پلو* و اینا دیگه بی خیال توصیف !

کی و چطوری می خواهیم خودمونو آرایش کنیم ازین ژولیدگی ؟

کی و چطوری می خواهیم با دنیا هماهنگ بشیم ؟

خانم ! ما متعادلیم ؟؟؟

آقا ما بالانسیم ؟؟؟

همچین یدک می کشیم با خودمون این بار هزاره رو که  نگو ! ....................  روانت شاد !

" به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را ...

 

 

 

* نوشتار قبلی

*‌ در نبودمامان بزرگ ( رحمت الله علیه ) به متخصصین امر مراجعه شود

*  من از دوران خودم می گم

* ( هر کس به فرا خور حال خودش تو پرانتز اسم ببره  مثلا پدر و مادر اگه هم اسپانسر ندارید خب ندارید دیگه خالی بزارین یا اسم خودتونو بنویسین )

*خب ما دیگه پلو رو با گوشت بره و جوجه و بوقلمون  نمی پسندیم باید خیلی با کلاس باشه 

 

پس نوشت : 

آقا ما هر چی خواستیم به رو خودمون نیاریم از صبح تا حالا جون هر چی نازنینه این برفه بد جوری عزمشو جزم کرده ! یه نفس داره می باره یاد بچه گیا افتادم و آخرین برفای بیست سی سال گذشته سال های ۵۵ ، ۵۶ انگار یه جورایی تاریخ تکرار می شود ! یادم نمیاد بعد از اون سال ها بیش از ده ساعت اونم یه ضرب  باریده باشه نکنه خدا به فرشته هاش دستور آماده باش نظامی همراه با ریزش برف داده باشه !

آفتاب بالانس !

تعادل ، بالانس ، ( فارسی دقیقش چیه ؟ راستینه ؟؟  برابری ؟؟ همسانی ؟؟ ) هرچند این کلمه دیگه یه جورایی جزء واژگان فارسی شده ، به هر جهت این واژه رو به خاطر داشته باشین لطفا !

یه توضیح کوچولو :

تعادل مهمترین اصل و قانونیه که برای حفظ بقا در جهان هستی حکمفرماست برای باقی موندن یک موجود زنده یا حیات یک پدیده باید تعادل نسبی ( حداقلی ) درارگانیزم اون حاکم باشه در موارد بسیارکم ، این تعادل مطلق ( حداکثری ) خواهد بود در ضمن تعادل یکی ازفاکتورهای تولید زیبایی هم هست

زیبایی یکی از مفاهیمیه که تا کنون تعریف دقیق و روشنی ازش نشده اما یکی از نشانه های وجود اون در یک پدیده ( جاندار و اشیاء ) وجود تقارن هست ... اکنون

 

تیپ نامتعادل :

 اگه خاطرتون باشه تیپ یا شخصیت رو قبلا اینطوری تعریف کردیم :

 

 تیپ = قیافه + پوشش + گفتار + کردار + اندیشه 

 

در نوشتار قبلی از وجود مشکل در هوش عاطفی اکثریت ( اکثریت ! نه همه ) صحبت شد این نوشتار رو درباره مشکل دیگه ای که باز هم در وجود مبارک ما ایرانی ها قل قل می کنه و باز اکثریت محترم ما بهش دچاریم ( در خوشبینانه ترین حالت هشتاد درصد ) ادامه می دیم ، آقا اصلا گیر دادیم به ایرانی شریف ، همون موجود ملوسی که خودش می گه از من باهوش تر تو دنیا وجود نداره !! و یه جورایی هیچ کس رو قبول نداره ، همه رو مشکل دار و پر عیب و نقص می دونه و خودشو تافته خوش بافته !!! به اطرافمون یه نگاه بندازیم ،  واقعن اینطور نیست ؟! این خود بینی تو وجود ما قل نمی زنه ؟؟

مثال : دو نگاه به آدمیزاد رو بررسی کنیم ، تجربه زندگی در بین آدمهایی گوناگون این رو ثابت کرده

یک فرد با تیپ متعادل ( شخصیت نرمال ) ، به انسان از بالا به پایین نگاه می کنه یعنی این فرد روی یه سکوی مثلا یک متری ایستاده و به نوع بشر ( نمونه انسان ) که روی زمین بدون پوشش ( لخت ) ایستاده نگاه می کنه خب چی می بینه ؟؟ انسان رو چطوری تعریف می کنه ؟؟  نگاهش به اولین جایی که ازین موجود می افته کجاست ؟  دقت کنید ! اولین چیزی که در وجود انسان می بینه " سر " و  کله ! اونه و طبیعتن مغز !

حالا نگاه دوم ، فردی با تیپ نامتعادل خودش پایین می ایسته و انسان رو که روی یه سکوی یه متری قرارداده از پایین به بالا نگاه می کنه ( نحوه ایستادنو دارین ) خب ! اولین چیزی که می بینه چیه ؟؟؟  آلات و ادوات جنسی  ! درسته ؟  خب تا بیاد از اونجا نگاهشو به بالاتر ببره چقدر طول می کشه ؟ بعد شکم ........  چقدر طول می کشه ؟؟  بعد باز یه جورایی مکمل آلات و ادوات ( در زن ) و یه جور دیگه در مرد ..... چقدر زمان می بره ؟  بعد ازون  لب و دهن و ...  و در نهایت می رسه به " سر "  به مغز ! به تفکر و اندیشه خب دیگه چقدر وقت می مونه ؟ تازه اگر زمانی مونده باشه و تازه اگر بتونه ( از شومبول مومبول و نانازپاناز بگذره ) به سر برسه !!! چه بسا خیلی ها اصلا به موقعیت و جایگاه " سر" نمی رسن . به خاطر همینه که آدمهای این چنینی به شدت ذهن ص ک صی دارن حالا این شخص اگه تو یه جامعه متمدن باشه خب چون در اقلیته پس تابلو می شه بنابرین در استتار کردن خودش و مخفی نگه داشتن افکارش خیلی باید مراقب باشه اما اگه تو جامعه غیرمتمدن باشه خب دیگه ببینید دور از جون چه خر تو خری می شه !  یادتون باشه که تو این جوامع از طرفی روابط بسیار محدود و بسته و صکص دراون یه تابو هست از طرف دیگه ذهن و اندیشه افراد به شدت تحت فشار صکصه ( یعنی درون به شدت خواستار و بیرون به شدت ممنوعیت ) و باز به همین خاطره که درجوامع غیرمتمدن اگه فردی این تابورو بشکنه به شدت مجازات می شه بدست خود مردم ( عرف = باور عمومی ) قبل از اینکه بخواد قانون یا دولت اقدامی بکنه !  چرا ؟؟؟   روشنه  .................................

اما روی سخن با ایرانیه عزیز بود با خودمون با اون 80 % که تیپشون یه کم نامیزونه !  آقا !  خانم !  باور کنید این گیر دادن از روی شناخت و توجه و دقته ما ایرانیا که تا پاش می افته می خواهیم از ایران بریم یا اگه نمی ریم خودمونو ایزوله می کنیم در واقع یه جورایی از خودمون فرارمی کنیم . برداشت اشتباه نشه ! از %20 عزیزانی که چه تو کشور هستن چه به دلایل گوناگون تشخیص دادن بیرون از ایران زندگی کنن پوزش می خوام  با کمال احترام و در نهایت مهر ، دوستتون دارم  حتی اون هشتاد تایی هارو اما با اینهمه واقعیتهای پنهان چکار کنیم ؟ !!!

اساسن اگر دقت کنیم افراد متعادل در تربیت و پرورش خود و فرزندانشون فاکتورهای تیپکال رو به ترتیب اولویت و اهمیت از چپ به راست ارزش گذاری می کنن همینطور در گزینش شایستگی اول اندیشه بعد کردار و .................  چقدر ما ایرانیا  اینگونه عمل می کنیم ؟؟

 

قیافه - پوشش - گفتار- کردار- اندیشه ،  به دوربرمون نگاه کنیم چقدرازاطرافیان ما تونستن درباره دیگران از مرز قیافه و لباس طرف فراتر برن ؟؟؟ 

 

 

پ.ن : سمبل انسان رو از بالا به پایین دیدن یعنی اولویت ما در پرداختن به اون به ترتیب اندیشه بعد کردار،گفتار،پوشش و قیافه باشه درحالیکه شناخت ، ارزش دهی و قضاوت بیشتر ما (۸۰ تاییها )روی آدمها وارونه س

من کی گفتم اون تیپ متعادل به ثکث نمی پردازه ! پی ی ی ی !  اتفاقن چون به جا ، به اندازه و درست بهش می پردازه ( به ویژه در جامعه متمدن ) سیر میشه ! ذهنش سالم و متعادله اما اون بینوای مادر به عزا ( نامتعادله ) بیشتر ذهن خودشو درگیر می کنه و نمی تونه روی مسائلش بطور دقیق و عملی مدیریت کنه و توهمون پله اول اونم وارونه گیروپاچ می کنه ! ( خدا رحمتش کنه )

مهم : وضعیت جالبی که تو کشورما رخ داده ( البته من تهرانو میگم ) اینه که دسترسی و اعمال صکث بسیار آسون و فراونه اما ازاونجایی که هنوز رسمیت نداره و همچنان قباحت خیزه ( از دیدگاه مسن ترها ) و از طرفی قانون بهش گیر می ده ( به مسئله خصوصی! ) ، در نتیجه ذهن همچنان درگیر و غیر سالم و ناراحت باقی می مونه !  مثلا می خواستی بری تا قله کوه ، تو راه ازین دکه تا اون دکه هی آش داغ با ادویه و فلفل وکشک و پیاز داغ بخوری دهنت بسوزه ولی سیر نشی .......... خوب اگه خوش شانس باشی ونترکی .....  قله که چه عرض کنم دیگه پای کوه هم نمی تونی بری .. حالا هی بگین ما با کلاسیم ... اینجوری؟؟؟!!!

تبریک

 شاد باد !  شاد باد  !

 

دلتان شاد ! لبتان خندان !

 

سال نو را بر تمام مسیحیان جهان از جمله هموطنان مسیحی و ارمنی عزیزم در وطن یا دور ازآن همچنین کسانی که این روزها رو جشن می گیرن بدور از اعتقادات مذهبی (بدون هیچ باورمذهبی ) تبریک می گم !

  

همگی

 

  شاد باشید  !  پویا  و بالنده ! خوش و خرم !  

 

بدور از غم و غصه ، فارغ از دلتنگی !

 

 

اشک هایتان اگر ریخت از شدت خنده باشه ! آرزو می کنم آرزوهاتون عملی بشه !   امیدوارم از آغازین لحظه این سال با خود پیمان ببندیم که زین پس اگر دلی بدست نیاوردیم بدی هم نکنیم !

خندیدن (2)

خندیدن کرداری است نیکو با اثرات بسیار مثبت و خنده باید از شادی درونی بدست بیاد که تولید خوشحالی کنه در نوشتار قبل به تحقیق ،‌ اندکی از آمار و آثار پزشکی سلامتی و اجتماعی عاطفی اونو * نقل قول * کردم  بطور حتم اثرات مفید خندیدن بسیار فراتر از دستاوردهایه که تا کنون آزمایشگاه و تجربه به ما بخشیده اما سوال عجیبی که من درگیرش بودم این بود که اصلا چرا باید برای خندیدن دنبال دلیل بود ؟ چه لزومی داره برای استفاده و بکارگیری یک رفتار بنیادی ( فطری ) اینقدر دنبال دلیل و مدرک بگردیم تا موجه جلوه کنه که هم خودمون و هم دیگران راضی بشیم بخندیم ؟!؟  طرف صحبتم با غربیا نیست ! بلاخره عصب شناس و روانشناس و جامعه شناس و محقق به کار علمی خودش خواهد پرداخت ، باز روی سخن با شرقیا هم نیست ( چین و ماچین ) طرف صحبتم با فرهنگ آبا و اجدادیه ! چرا خنده تو فرهنگ ما بسیار کمه ؟ ...... گناهه !؟  ..... جرمه !؟ ....  ظلمه !؟ ..... چیه !! ؟؟؟  دقت کردین بارمعنایی این واژه همچین مثبت نیست ؟ ( به ویژه  در مورد خانم ها ) اساسن چهره شاد ولب خندان تو کشور ما خیلی کمیابه ( حتی تظاهری و کیچ گونه ی اون  ) می دونید چرا ؟ خب همه می دونیم که بستر فرهنگی ما بیشتر منفی گراست ، غم گرا ، عزادار و گرفته چهره ست . خب به چه دلیل ؟ هیچ کس منکر نیست که تاریخ این مرز و بوم پر از درد و رنج تاخت و تازهاست ، کی نمی دونه که در طول سالیان سال هزاران مصیبت و غم بر دل ملت ما فرو ریخته و اشکهای فراوان گرفته ؟  نه ! هیچ کس  نمی تونه انکار کنه ! اما سوال  ؟  اینهمه آیا فقط برای ما بوده ؟؟ هیچ ملتی تاریخ اینچنین نداشته ؟؟ .....  البته که اینگونه نیست ! پس ریشه مشکل کجاست ؟ چرا گرایش ما به عزاداری خیلی خیلی زیاده ؟ به چه دلیل ؟ ...  به باور من دلیلش اینه که بیشتر مردمان ما گرفتاری عاطفی دارن ( با پوزش از همه گرامیان ) ، بله ریشه اونم تو هوش عاطفیه ..... یادتونه ؟ کسی که نتونه با خودش مهربون باشه ! خودش رو نوازش کنه ومحترم بشماره ( خندم گرفت !!! ) کسی که نتونه نسبت به خودش حس خوب و زیبا داشته باشه ! آدمی که قادر نباشه درمقابل زیبایی و درستی تسلیم باشه و با خودش روراست ! چطوری می خواد حس همبستگی با کل کائنات بوجود بیاره ؟؟؟ چطور ممکنه یه همچین کسی بتونه ارتباط ( گرم – گرم ) ، صرف کردن انرژی ( صمیمیت ) برای جلب موجودات زنده برقرار کنه ؟  مطمئن باشید این فرد هرگز به اصل مثبت از مثبت و منفی از منفی باور نخواهد داشت ! او سخت احساس تنهایی می کنه و به شدت غمگین و پژمرده دل در کنج زندانی که خودش ساخته اسیر می شه در نتیجه شادی در وجود چنین آدمی هرگز تولید نخواهد شد و بدتر، با خاموش شدن ندای درونش برای قانع کردن سوالات مکرر این هوش نیمه جان به دنبال بهانه گیری و توجیه و ایراد گرفتن از همه به جز خود ، سرک کشیدن نامحترم (فضولی) درخلوت خصوصی دیگران ( برای اندازه گیری حقارت خود ) و پس از اینهمه دچار سردرگمی و سرخوردگی و درنتیجه پیدا کردن آمادگی عزاداری و تظاهرات عاطفی منفی ! می شه .... و بدتر ..... بدتر ............و بدتراز اون باعث اشاعه این حسه ( حالا در هر قالبی ) .........  متاسفم که باید بگم دراکثریت مردم کشورم نه تنها هوش عاطفی تعطیله بلکه بجای اون ذات پرسشگر این هوش کم کم داره نابود می شه و این عین فاجعه است چراکه با پرسشگرنبودن ، هیج امیدی به بازگشت ، شناسایی و پرورش هوش عاطفی وجود نخواهد داشت ............................ اما یه مثال مثبت بیارم ، کسی که هوش عاطفی فعال و پویایی داره ، او تونسته ارتباط خوبی با خودش و ارتباط موفقی با جهان پیرامونش برقرار کنه ، او بواسطه سلامتی که از طریق  پویایی هوش عاطفی خود بدست آورده نه تنها به راحتی می خنده بلکه به قدرت ایجاد شادی برای دیگران هم رسیده ،  خنداندن ! شادی او کاملا واقعی و از ته دله به همین دلیل می تونه این شادی و صمیمیت رو به پیرامون خود هم هدیه کنه ! اونو هیچ وقت از نزدیک ندیدم و نمی شناسم اما از شواهد و قراین وبلاگی روشنه که او با وجود داشتن مشکلات زیاد ( مثل همه ) شاید هم بیشتر ، هیچ غمی رو جدی نمی گیره تا ریتم موزیکالی که برای شادیها تنظیم کرده بهم نریزه و قانون بسیار مدرنی که درخرد خویش حاکم کرده اجازه نمی ده به تیپش لطمه وارد کنه .

قانون : غم هایت مال خودت و شادیهایت متعلق به خود و دیگران !  این مرحله پیشرفته ای از هوش عاطفی است

اون کیه ؟؟ .......  با تقدیم احترام  از قلب کویر  نازنین البته من قبلش اجازه نگرفتم و اینقدر درباره ایشون حرف زدم ، امیدوارم نا خواسته کار بدی نکرده باشم هدفم نشون دادن یه نمونه شایسته از تجلی هوش عاطفی و خرد پویا و تحت مراقبت بود برای او آرزوی خوشبختی و شادی جاودانه دارم ....  حالا اجازه می خوام دنباله سخن رو به بعد واگذار کنم .

 

خندیدن (۱)

مطالبی که می خوام بگم قبلا شنیدید علت تکرارش تاکید اونه ، با هر تکرار ، تاکید و بعد افزایش تاثیر ...امیدوارم

رابرت پروواین دکترای عصب شناسی است او معتقد است که بحث خندیدن آنقدر پیچیده است که نمی توان در آزمایشگاه ها در مورد آن بحث کرد. به جای آن او موقعیت های خنده آوری را که به خودی خود ممکن است در زندگی روزمره هر یک از انسان ها رخ دهد را جمع آوری کرده و نتایج آنرا در کتاب خود با نام : کتاب پنگوئن ها (2001) که نوعی تحقیق علمی میباشد به چاپ رسانده است.

خنده از طریق قانون های سخت از پیش تعیین شده به وجود نمی آید بلکه در حین مکالمه و برقراری ارتباط است که افراد شروع به خندیدن می کنند. دکتر پرووین معتقد است که: "خنده ارتباطی به خوشمزگی ندارد بلکه در رابطه با ارتباط های اجتماعی است که معنا پیدا می کند."

در این قسمت برخی از یافته های متعجب کننده او را با هم مرور می کنیم

 

  • خندیدن امری است که به طور تصادفی رخ می دهد و شما را به نتایج بسیار زیادی می رساند اما یکی از بهترین ره آوردهای آن: در کنار هم جمع کردن مردم می باشد. در حقیقت فواید سلامتی خنده از حمایت های اجتماعی که برای فرد به وجود می آورد نشئت می گیرد. 
  • خنده نقش مهمی در پیوستن دل ها به یکدیگر دارد. مردها عاشق خانم هایی هستند که در حضورشان از ته دل می خندند.
  • هر دو جنس (چه زن و چه مرد) خندیدن را دوست داشته و بسیار می خندند. اما خانم ها بیشتر از آقایون می خندند – تقریبا در حدود 126 درصد بیشتر از مردها – و آقایون نیز خیلی بیشتر خنده تحویل می گیرند.  
  • خنده خانم ها یکی از مولفه های ضروری برای حفظ یک رابطه سالم می باشد
  • خنده در زوج ها با افزایش وزن کاهش پیدا می کند.
  • مثل خمیازه، خنده نیز واگیر دار است. کسی نمی تواند در مقابل آن از خود مقاوت نشان دهد.
  • یکی از راه های ایجاد خنده (و به طور حتم یکی از قدیمی ترین راه ها) غلغلک دادن است. غلغلک دادن یک امر کاملا اجتماعی است چرا که هیچ یک از ما نمی تواند شروع کند به غلغلک دادن خودش. ما کسی را غلغلک می دهیم تا او نیز در مقابل به این عمل ما واکنش نشان هد. برای اینکه دیگران شما را غلغلک ندهند و به عنوان یک فرد غلغلکی شناخته نشوید باید خودتان انها را غلغلک دهید.
  • نه تنها تمام مردم از غلغلک خوششان می آید (چه غلغلکی ها چه کسانی که آنها را غلغلک می دهند) بیشتر افراد معتقدند که این عمل نشانه ای از علاقه و محبت است. 
  • احتمالا غلغلک باید ریشه تمام بازی ها باشد. این کار دارای تاثیرات دوجانبه و متقابل می باشد. به عبارت دیگر آهنگ یک ارتباط سالم می باشد. البته می تواند غریزه جنسی را در بزرگسالان تحریک کند.
  • احساس غلغلکی بودن در سنین میانسالی تا حد بسیار زیادی کاهش مییابد. انسان ها به تدریج شروع به از دست دادن "محرک های لامسه ای" می کنند. دکتر پرووین معتقد است که میل به غلغلک، لمس کردن و شروع بازی، به تدریج ازبین می رود. اما هیچ گاه نباید فراموش کرد که چنین رفتارهایی جزء نقاط حساس عواطف یک فرد به شمار می روند.
  • بنابراین دفعه اینده که با همسر خود به مشکل برخورد کرده و شروع به جر و بحث نمودید، در اتاق را به شدت به هم نکوبید و خارج نشوید. به جای آن شروع کنید به غلغلک دادن همسر خود. ( قسمت های غلغلکی بدن به ترتیب حساسیت: زیر بغل، شکم، روی دنده ها، پا، زانو، گلو، گردن و کف دست ها می باشد.)
  • ما می دانیم که این کار مشکلات شما را به طور کلی از بین نمی برد اما می تواند به منزله نقطه شروعی باشد تا شما در ارتباطات اجتماعی با استرس و نگرانی کمتری زندگی کنید.

چه اتفاقاتی حین خنده روی میدهند:

1- 15 عضله صورت منقبض میشوند.

2- عضله اصلی گونه که لب بالا را بلند میکند تحریک میشود.

3- اپی گلوت (مدخل حنجره) حنجره را بصورت نیمه بسته در می آورد بنابراین شما به نفس نفس می افتید.

4- در خنده های شدید غدد اشکی نیز تحریک میشوند.

5- کنترل عضلات بدن از دست شما خارج شده و بدن شل میگردد.

.....................

پ ن :  منابع برای استفاده کامل درخصوص این نقل قول :

 http://www.mardoman.com/health/laugh.aspx

 http://www.mardoman.com/health/laughter.aspx

 

 

پاپا تو هم می خندی ؟

می خواستم درباره کریسمس و حال و هوای سالی که داره میاد بگم و جشنی که بهانه ای برای بیرون ریختن خستگی ها ، غصه های کهنه ، دردهای تنهایی و تازه شدنه ، تازه ی تازه  ! چقدر خوبه ! این تازه شدن چقدر لذت بخشه ! یه مرتبه دلم سنگین شد ! هر چی فکر کردم یادم نیومد !!! چرا  ؟ من درهیچ شبی از زمستان ، مردی با پالتو قرمز و ریش سفید که در سرمای سوزان برف بدنبال کودکان خفته از خستگی انتظار با دستانی پر ازمهر ، بگرده ندیدم ! به خودم جواب دادم خب شاید به خاطر اینه که من تو سرزمین های کهن هستم و پاپا فقط تو ینگه دنیا زندگی می کنه ! خب پاپا چه می دونه که خاور میانه کجاست ؟ پاپا چه می دونه که اینجا هم برف می باره یا نه ؟ ! پاپا آدمهای پابرهنه و غمگین که معلوم نیست به چه چیز زندگیشون دلخوشن چقدر دیده ؟  پاپا چه می دونه که اینجا برای چی ؟؟؟ اینقدر بمب می ترکه ! هر از چندی صدها تن از اونها .................  بازم گلی به جمال بی نظیر ، مردمردونه مثل یک زن در کنارهموطنان غمگین و به سبک خودشون دل از دنیا کند !.....  دنیا ! ..........  پاپا تو می دونی پاکستان کجاست ؟

 ولش کن پاپا اصل حالت چطوره ؟ پاپا هنوزم با خودت شادی وخوشحالی میاری ؟ پاپا شب چله خورشیدی و آستانه سال میلادی بر تو هم مبارک ! پاپا کریسمس پیشاپیش برتو شاد باد ! ما هم از شب چله تا حالا ، هر شب  دورهم  می گیم و می خندیم  هرچند دیگه از کرسی و ذغال و آتش و سادگی بچگیهامون ، تو این زمستونا خبری نیست اما پاپا خنده رو نمی شه بی خیال شد !

شادی ، خنده ،  کار و از همه مهمتر عشق ورزیدن تنها ابزار باقیمونده برای تازه نگه داشتنه ، برای دوباره ایستادن ، اگرچه گرفتاری تو دنیا هر روز بیشتر و بیشتر می شه اما پاپا بازم دمت گرم و سرت خوش باد !